باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پر شور وبلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین< لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
باصدای گریه های کودکانه
واندرین صحرای سوزان
میدود طفلی سه ساله< پر ز ناله
دلشکسته<پای خسته
باز باران
قطره قطره< میچکد از جوب محمل خاک های چادر زینب به آرامی شود گل
[شنبه 1395-08-08] [ 09:47:00 ق.ظ ]